اگر که شوکت اين باغ، به چشم تنگ تو خار استبه گوش خود بسپار اين فقط شروع بهار است به تيغ و دشنه تن ما نکرده پشت به ميدانو نيز جاي سر ما، نه شانه که سرِ دار است از آن گلي که شکستيد هزار غنچه برويدمباش در پي شاهد، فزون ز حد شمار است به شهرياري شهر شرف رسيده هرآنکسکه مرگ در نظرش جز ميان معرکه عار است هلا سيوف برهنه، شما و سينه چاکمکه بيقراري ايل از صداي پاي سوار است شکستن گل اگرچه نشانده غم به دل باغبه جاده لاله نشاندن به پيشوازي يار است
خدا خيرتون بده . تکان دهنده بود!!!