کبوتر حرم هر چه در این درگاه می بینید از الطاف امام حسن است و بس
| ||
من خودم با همین دو دست خودم نامه دادم بیایی آقا جان نامه دادم بیایی و ایکاش داده بودم نیایی آقا جان من ز دعوت وَ اهل کوفه ز عهد همگی مثل هم پشیمانیم کاش میشد نیایی و ایکاش ... زیر لب کاش کاش میخوانیم پسر فاطمه دلم خون است بسکه این کوفه شهر دلسنگی است چون غروب بقیع دلگیر است کوفه انگار شهر دلتنگی است پر زخم است پیکرم اما زخم قلبم عجیب میسوزد دل تنگم به یاد چشم شما به خدا ای حبیب میسوزد فکر اهل و ایالتان هستم فکر زینب عقیلهی عظمی فکر ناموس حضرت حیدر فکر خاتون محشر کبری فکر زهرای کوچکت هستم آنکه دائم به روی پایت بود دستهایش چو شانه بر مویت گاه هم روی گونههایت بود یاد طفل ربابم آقا جان چند ماهش شده علیاصغر؟ بین بازار کوفیان دیدم خود و شمشیر و تیرهای سهپر این دقایق چقدر دل تنگم که چه دورم ز فیض محضرتان کاش میشد که بشنوم من باز یک اذان از علیاکبرتان حال بالای بامم آقاجان چه نسیمی میآید از سویت دم آخر چقد شیرین شد تا که آمد به سوی من بویت وقت افتادن از روی این بام فکر افتادن شما هستم پای دیوار ازدحام است و ... فکر جان دادن شما هستم من غریب و تو هم غریب آقا هر دو در ازدحام بیدینان وای! اما برای تو بدتر سنگ هست و هزار تیغ و سنان لحظههای غروبت آقا جان چه قَدَر دلخراش خواهد شد از پی آن دوازده ضربه کل عالم هلاک باید شد بعد غارت ز پیکر پاکت آن چهل نعل نو چه خواهد کرد پیش چشم تو عمه سادات مویه و آه و نوحه خواهد کرد یادداشت ثابت - یکشنبه 92/8/6 .:. 8:38 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|