کبوتر حرم هر چه در این درگاه می بینید از الطاف امام حسن است و بس
| ||
یا کریم جان مجنون مرا ولوله عشق شماست وَ دلم بسته ی در سلسله عشق شماست هر چه دارد دلم از روز ازل تا حالا همه اش عایدی فاصله عشق شماست این که دیوانه زنجیری و بی خانه شدم اثر چشم شما حاصله عشق شماست این که جز خانه تان هیچ دری را نزدم فیض الطاف شما شاکله عشق شماست این که شاعر شده ام این که شدم نوکرتان به خود یاس قسم از سله عشق شماست آمدم تا سله ســـال خودم را گیرم وَ ز قنداقه تو کرب و بلا را گیرم +++ من شنیدم که شما شاه حریم کرمی سائلی آمده پس رنجه بفرما قدمی سبزپوش علوی شاه جوانان بهشت مفلس کوی تو هستیم وَ راضی به کمی کم تو از ســـر ما نیز زیاد است زیاد ای به قربان عطاهای شما هر صنمی به نگاهی اگر آقا دل من را بخری خوش بود آن نگه از کوه طلا و درمی چشم دارم که به حالم تو دعایی بکنی ای که در محضر زهرا و علی محترمی بده در راه خدا من به شما محتاجم من به احسان شما در همه جا محتاجم +++ ثمر اول کوثر قدمت را عشق است پسر حیدر کرار دمت را عشق است مظهر حضرت طاهایی و سبط الاکبر پر کن این ظرف دلم را کرمت را عشق است من فقط شاعر حسن تو و مداح توام من علمدار توام پس علمت را عشق است سایه لطف تو بوده است همیشه به سرم ای شهنشاه کرم بیش و کمت را عشق است حسنی مسلکم آقا ز غلامان توام صحن زیبای بقیع و حرمت را عشق است من اگر گرم جنونم اگر آوا دارم مجتبی مذهبم و چون حسن آقا دارم +++ کوچه بند آمده و رهگذران مات شما نه فقط رهگذارن؛ جان جهان مات شما پیش زیبائیتان از نفس افتــــاده قلم وقت مداحیتان هست زبان مات شما مشق جبریل فقط یا حسن و یا حسن است حامل وحی خدا نیز ز جان مات شما نیمه ماه خدا ماه به وجد آمده است شده دلهای همه اهل جنان مات شما پیش قد قامتتان ســــرو ز پا افتاده دل ما نیز در این حال و مکان مات شما زین همه حسن که بر روی شما ریخته است یوسف مصر دلش سوی شما ریخته است +++ تو چنان حیدر کرار یل بی بدلی نه یل بی بدلی بلکه خودت شاه یلی تو به آن رزم نمایان خودت روز جمل ابدالدهــــــــر برای همه ضرب المثلی رعد و برقی که ز شمشیر تو میگشت عیان شرحه ای بود ز آموزش استادت علی گرد و خاکی که ز پای فرست برمیخواست همچو طوفان بلا بود به امر ازلی به خدایی که مرا خاک قدومت کرده آیه فیض خدایی و چون او لم یزلی این یقینی است که در سینه من جا دارد حسنی بودن ما ربط به زهــــرا دارد +++ فاش میگویم و این است تمام سخنم می نویسم روی پیشانی و بر پیروهنم نبود در نظرم جز الف قامت دوست من گدای کرم گل پسر بوالحسنم نام زیبای حسن غرق جنونم کرده اصلا این من نه منم بلکه عقیق یمنم چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم من مسلمان شده دست امام حسنم آدم آورد در این ملک خراب آبادم پس منم مست حسن بوده و فریاد زنم من که از روز ازل در غم او سینه زنم حسنی ام بنویسید به روی کفنم یادداشت ثابت - شنبه 93/4/22 .:. 4:15 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|