کبوتر حرم هر چه در این درگاه می بینید از الطاف امام حسن است و بس
| ||
با تمنای تو در سینه قراری داریم از عنایات شما باغ و بهاری داریم هر چه گفتیم نشد مدح مقامات شما ولی از فیض شما راه به جایی داریم بی شما قیمت ما قیمت ارزن هم نیست ما ز اکرام شما راه به جایی داریم یکسر از جود شما لطف به ما نازل شد وَ چنین شد که کنون منسب و کاری داریم ما غلامان شمائیم و گدایان شما وَ ز امداد شما شد که عیاری داریم بانوی آینهها سخت تو را محتاجم وَ به احسان شما در همه جا محتاجم +++++ آبها معتکف پاکیتان ای بانو آسمانها همه فرش رهتان ای بانو خیل سُکّان سماوات به حال تسبیح با ادب بر سر پا دربرتان ای بانو تو همان خیر کثیری که به احمد دادند میچکد جود ز سرپنجهتان ای بانو جودتان داده توان تا که قلم میلغزد و مدد یافته این نوکرتان ای بانو من و مداحی زهرا که خدا مدحش گفت؟ این بود فیض شما و دمتان ای بانو میسزد بار دگر باز وضو ساختنم تا برم نام پر از برکتتان ای بانو نامتان سحر عجیبی است خدا میداند گفتنش حس غریبی است خدا میداند +++++ همه آینهها محو تجلای تواند آسمانها همگی واله و شیدای تواند کیستی ای که بهشت نبوی سینه توست اهل فردوس برین نیز گداهای تواند کیستی ممتحنه، راضیهی مرضیه اهل عالم همه محتاج دعاهای تواند آبها سجده به پاکی تو کردند ازل چشمهها مادح هر روز سجایای تواند هر چه دارم همه در مقدم تو میریزم این که سر نیست فقط فرش قدمهای تواند سر من خاک قدمهای تو باشد مادر دست من گیر که محتاج توام تا محشر +++++ سر مستودعی و مدح تو را گفت خدا آیهی نوری و احساس و تمامی حیا برکت نام تو بوده که هدایت شدهایم تویی آن مقصد مقصود و تویی راهنما نمک دست تو بوده که نمکگیر شدیم از سر سفره تو خیر رسیده است به ما مصدر آیه تطهیری تویی ای بانو لیله القدر که گفتند تویی یا زهرا کهکشان چیست مگر؟ غیر غبار قدمت آسمان چیست همان معبر شبهای شما باید از لطف امداد به سائل برسد ورنه هر آینه صد لطمه بر این دل برسد +++++ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/2/2 .:. 8:18 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
سلام حضرت باران سلام یاس خدا سلام عطر بهشت رسول خوبیها سلام حضرت انسیه بانوی خلقت سلام حضرت منصوره معنی عصمت سلام حضرت حنانه عشق پیغمبر سلام ای به همه خلقت خدا مادر تو شرح آیه تطهیر و کوثری بانو چگونه وصف تو گویم که محشری بانو تو آیههای نجابت تمام ایمانی تو آبروی نمازی تو اصل قرآنی تو در بحر حیایی تو مطلع نوری تو آن حدیث بلندی که سر مستوری تو قبل خلقت خود امتحان شدی بانو دلیل خلقت کل جهان شدی بانو بهشت ذرهای از گرد و خاک معبر توست عفاف و حلم و حیا رشتهای ز معجر توست شکوه نام تو بانو جلال ربانی است فضائل تو ورای مقام انسانی است به ذکر نام تو جانم جلا گرفته وبس وَ آهن دلم از تو طلا گرفته وبس به نام توست که تابیده نور حق به دلم همیشه لطف تو کردهاست از ازل خجلم بیا و مادریات را تمام کن بانو وَ روز حشرا مرا هم صدام کن بانو به رشتهای ز پر چادرت دخیلم من ببین فقیر و یتیمم ببین اسیرم من!
یادداشت ثابت - شنبه 93/1/31 .:. 4:21 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
ناگهان باران تیر آغاز شد چشمه های خون به جسمش باز شد کینه ها سر بسته بود و آن زمان در هجوم نیزه ها سرباز شد بعد صدها زخم کاری بر تنش نوبت یک خیل سنگ انداز شد یک نفر چکمه به پا خنجر به دست بانی آن لحظه ی غم ساز شد وایِ من بنشست روی سینه و قصد شومش بر همه احراز شد چشم های آسمان خون گریه کرد وقتی آن حنجر به خنجر ناز شد پیکرش افتاد زیر دست و پا رأس او بر نیزه سرافراز شد دشت پر شد از نوایی دلخراش ناله ای محزون طنین انداز شد یادداشت ثابت - دوشنبه 92/11/8 .:. 11:43 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
غافلان آیهی تطهیر خدا را نزنید شعلهی کینه به کاشانه مولا نزنید حامل وحی بر این خانه ادبها میکرد به در خانه امالنجبا پا نزنید شرمتان کو؟ ز رسول مدنی ای مردم شعله بر خانه آن عصمت کبرا نزنید این که بر گردن او حلقه زده دست طناب فاتح بدر بود همسر او را نزنید دینتان کو؟ چه شد انسانیت و مردیتان؟ سیلی کینه به انسیهی حورا نزنید چل نفر یک طرف و یک طرف آن منصوره ضربه بر بازوی صدیقهی عذرا نزنید تازیان و لگد و سیلی و آن ضرب لگد دل ندارید مگر؟ این قدر او را نزنید یادداشت ثابت - شنبه 92/11/6 .:. 9:25 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
آسمان لرزید وقتی خانهام آتش گرفت عرش میگریید وقتی خانهام آتش گرفت در هیاهوی چهل نامرد ابلیس پلید فاش می خندید وقتی خانهام آتش گرفت زهرهی زهرا منم نور تمام خلقتم ناله زد ناهید وقتی خانهام آتش گرفت من که خود منصورهام دیدم که فوج شعلهها گرد من پیچید وقتی خانهام آتش گرفت پشت در در تنگنای شعلهها و دودها نالهام پیچید وقتی خانهام آتش گرفت خواستم تا حافظی باشم به پشت در ولی یک لگد غرّید وقتی خانهام آتش گرفت زد لگد افتادم از پا آن خبیث بی حیا نالهام نشنید وقتی خانهام آتش گرفت دست مولا بسته بود و فضه را کردم صدا او غمم فهمید وقتی خانهام آتش گرفت چشمهای دخترم را مجتبای من گرفت او مرا میدید وقتی خانهام آتش گرفت یادداشت ثابت - شنبه 92/11/6 .:. 9:24 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
نمی از بارش احسان تو را می خواهم کمی از جوشش دستان تو را می خواهم من درمانده ی بیچاره دردآلوده لقمه نانی ز سر خوان تو را می خواهم ثروتم چیست بجز این که گدایت باشم بر دلم گوشه چشمان تو را می خواهم دردم این است که غافل شدم از یاد شما نسخه دارو و درمان تو را می خواهم هم ز فیض گل رخسار شما محرومم هم کویرم من و باران تو را می خواهم خیری از عمر ندیدم چو ندیدم رویت دیدن روی درخشان تو را می خواهم بوی عصیان و گنه جان مرا پر کرده عطر جانبخش گلستان تو را می خواهم از سرم آب گذشته است نگاهی آقا...
کمکم کن که مرا پشت و پناهی آقا... یادداشت ثابت - شنبه 92/11/6 .:. 9:22 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
این گدا لایق دیدار و تماشای تو نیست بسکه آلوده شده عاشق و شیدای تو نیست اهل دنیا شدم و از نظرت افتادم دل من بسته به دنیا شده و جای تو نیست عمر من میرود و غافلم از یاد شما دل غفلت زده را لذت رؤیای تو نیست دردم این است که چشمم به حرام عادت کرد چشم من لایق رخسار دلآرای تو نیست نه مرا سوز سحر هست و نه استغفاری هر کسی اهل سحر نیست که شیدای تو نیست دیدن نامهی اعمال من نامه سیاه هیچ جز دلخوری آن دل زیبای تو نیست لذت تلخ گناه از تو مرا دورم کرد دل وحشی مرا شوق تمنای تو نیست من خود از درد خودم با خبرم میدانم که دل من نگران قد و بالای تو نیست یوسف فاطمه! ایکاش نگاهم بکنی که مرا مرحم دل غیر تجلای تو نیست یادداشت ثابت - شنبه 92/11/6 .:. 9:20 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
ای دل اهل نظر محو دلآرایی تو دل ما نیز اسیر است به زیبایی تو هر چه گشتیم نجستیم به هر در که زدیم هیچ کس را که شود هم قد آقایی تو هر کلامی که نوشتیم فقط حرف تو بود هر چه گفتیم نشد مدحت طاهایی تو ما مسلمان تو و خلوت شبهای توایم اثر ذکر تو هستیم به تنهایی تو همهی نه فلک ار قصد دل ما بکنند باز مائیم و تو هوی اهورایی تو دل ما گاه گداری که به هم میریزد باز اصلاح شود با غم شیدایی تو کاش روز دلم گنبد سبزت باشد گنبد سبز تو و مرقد رؤیایی تو
یادداشت ثابت - جمعه 92/10/28 .:. 8:50 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
از جلالش طاق کسری را ترک انداختند آسمان مکه را چون روز روشن ساختند عرشیان از حسن رویش یکسره دل باختند بیرقی در عرش با نام شما افراختند کل هستی از غمش مشغول نای و نوش شد بحر ساوه خشک شد آتشکده خاموش شد ـــ هم چراغانی شده از نور انجم آسمان هم به خاک پاش فرشی از نگین و اختران نغمه داوود پیچیده میان کهکشان پر شده از عطر قدسی اش همه کون و مکان عرشیان از شوق و مستی پنجه بر دف می زنند پنجه بر دف می زنند و می مضاعف می زنند ـــ از زمین تا آسمان مبهوت نامش می شود لوح و کرسی و قلم عبد و غلامش می شود هر چه هست و نیست مبهوت و مرامش می شود عشق هم درمانده ی فیض مدامش می شود شد عیان از نام او فیض خدای سرمدی عالمی روشن شد از نورش به امر ایزدی ــــ علت ایجاد را داری به دامان آمنه جان هستی را گرفتی روی دستان آمنه آمده در حجرهات خورشید ایمان آمنه سجده آورده به حسنش ماه تابان آمنه این که آوردی زمین و آسمان را دلبر است خوب بنگر چهرهاش را این خود پیغمبر است ــــ این ید بیضاست با تصویر دیگر آمده یا دم موساست با هویی فراتر آمده یا خلیل الله با عطری معطر آمده یوسف است اما ملیح و دلرباتر آمده عقل کل، خلق عظیم است و صراط مستقیم کل خلقت شد طفیل او اگر باشد یتیم ـــ هم بشیر و هم نذیر و هم دل آرام دل است ذکر نامش دارو و درمان و حل مشکل است کشتی دل را به طوفان بلا او ساحل است وای بر حال کسی که از ولایش غافل است او امید ما خلق نور خدای سرمد است حضرت ختم رسل جانان هستی احمد است ـــ انعکاس نور او زهرای اطهر میشود وَه که دست آموز او فتّاح خیبر میشود حب او مانند سلمان شیعهپرور میشود جایگاه شیعهی او جنب کوثر میشود کوری هر کس که با اولاد او دشمنتر است وعده ما روز محشر در کنار کوثر است یادداشت ثابت - جمعه 92/10/28 .:. 8:37 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
من آمدم که سر بگذارم به پایتان من آمدم که دل بسپارم به نامتان من آمدم که ببرم ز هر چه غیر شماست من آمدم که شوم معتکف به خانهتان من آمدم به گدایی به سمت چشمه جود برای آن که نشینم کنار سفرهتان من آمدم و لبم از غزل لبالب شد برای آن که بخوانم مدیحه در برتان صدای عشق شما عاشقم نموده که من گشودهام پر و آیم به سوی مأمنتان ستارهها همه امشب به وجد آمدهاند و نام پاک محمد به سینهها زدهاند *** تمام اهل سما در سماع و وجد و سرور تمام عرش چراغانی است و چشمه نور نگاه کن بنگر خیل آسمانی ها در آمد و شد و سرگرم عیش و سرور نگاه کن بنگر جبرئیل هم از شوق میان عرش و زمین دائما به حال عبور به فیض نام محمد گناه میبخشند غفورتر ز همیشه شده خدای غفور تبسمی روی لبهای عرشیان نقش است بدستشان همه جام شراب ناب طهور شبیه باران ببین نزول برات به احترام محمد هزار و یک صلوات *** در انعکاس شعاعش قمر به دام افتاد به پیش حسن رخش شمس هم مدام افتاد هر آنچه حسن ز یوسف شنیدهای به کنار که یوسف آمد و در محضرش غلام افتاد اگر که طاق مدائن شکست حیرت نیست که عالمی به وجودش به احترام افتاد رسیده خیل ملک پیش چشم دخت وهب به سجده پیش قماتش پی سلام افتاد شرافتش به همه عرش و فرش افزون است و جبرئیل که فهمید به استلام افتاد تو نور پاک خدایی که آمدی به زمین تو جلوهگاه عبودیتی به قطع یقین *** رسول مهر و محبت حقیقت ایمان وجود تو برکت مثل بارش باران ببار بر دل ما چون کویر افتادیم ببار بر دل ما تشنهایم آقا جان کویر سینه ما را بیا و دریا کن اشارهای بنما تا شوم پر از عرفان دل از غم تو بریدن نمیتوانم من اسیر عشق تو هستم به عزت قرآن به احترام تو تا عمر دارم و هستم بجز شما ندهم دست بیعت و پیمان مرا که بنده عشقم اسیر خالت کن بخر مرا به غلامی غلام آلت کن یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/23 .:. 5:31 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|