کبوتر حرم هر چه در این درگاه می بینید از الطاف امام حسن است و بس
| ||
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/23 .:. 5:30 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:46 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
نشدم عبد در یار به هم ریخته ام نشدم خادم دربار به هم ریختهام من در این معرکه داغ هوس بازیها فارقم از رخ دلدار به هم ریخته ام پسر فاطمه از حال دلم آگاه است من هم از این غم بسیار به هم ریخته ام ((به گمانم پسر فاطمه با من قهر است نشدم لایق دیدار به هم ریخته ام)) غافل از یار شدم دام بلا صیدم کرد من غفلت زده از یار به هم ریخته ام خجلم از خود از بی سروپایی خودم خودم از خویش دو صد بار به هم ریخته ام کاش تغییر کند حال دلم با نفسش با با یاد علمدار به هم ریخته ام روضه خوان روضه بخوان روضه چشم ساقی
من به یاد کمر یار به ریخته ام یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:43 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:41 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
عاشقی ارثیه ی ناب پدرهای من است خواندن از عشق نوای دل شیدای من است عاشقی را و جنون را پدرم یادم داد هر چه دارد دل من زحمت بابای من است پدرم گفت توئی نوکر و ارباب حسین نوکر او شدم و اوست که آقای من است پدرم گفت وَ من بر دل خود حک کردم عشق شیرین حسین لذت دنیای من است پدرم گفت حسین است فقط راه نجات اینچنین است که نامش دم آوای من است پدرم گفت دلت را بده در دست حسین دل به او دادم و او نیز دل آرای من است پدر آموخت مرا خدمت این خانه کنم خدمت خانه او توشه فردای من است
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:39 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:34 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
تو ذرهپروری و من از ذره کمترم عمریست سایه تو بود بر سر سرم من مستمند گوشهای از خوان لطف تو شادم که نوکران تو را عبد و نوکرم خو کردهام به جود تو و مهربانیت من زندهام به ز فیض تو ای شاه ذوالکرم یادم که نیست عاشقیام کی شروع شد انگار عاشق رخت از عالم زرم هر شب به شوق کوی تو پر باز میکنم هر شب به شوق کوی تو آقا مسافرم گرچه نشد زیارت تو روزیام ولی احساس میکنم که برایت کبوترم آری مسافرم به دیار مدینهات آنجا که نیست گنبد و گلدسته و حرم آری مسافرم و فقط توشهام بود این سینه پر از شرر و دیده ترم
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/10/16 .:. 2:29 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
پاشو داداش پاشو داداش.......پاشو که مهمون اومده پاشو ببین که از سفر ........... خواهر محزون اومده پاشو عزیز مادرم ـ ببین که سوخته جیگرم ـ چل روزه بی یارو کسم ـ با دشمنات همسفرم **** پاشو داداش پاشو داداش ........یه دنیا حرف دارم باهات پاشو برام قرآن بخون ................دلم شده تنگ صدات پاشو که خواهر اومده ـ خسته و مضطر اومده ـ پاشو که زینبت داداش ـ با چشمای تر اومده **** مگه یادم میره تو این ......... صحرا چی اومد به سرم تنگ غروب دیدم که بود ................... قیامتی برابرم از تل تا مقتل دویدم ـ از ته دل آه کشیدم ـ اومدم اما داداشی ـ چیکار کنم دیر رسیدم **** دیدم وقیه بی حیا ................. نشسته روی سینهتو .... گرفته بود میون مشت ................... محاسن قشنگتو... دیدم گرفته خنجرو ... ـ به قصد ذبح حنجرو... ـ شمردم اونجا یا اخا... ـ خودم دوازده ضربه رو... **** یادداشت ثابت - جمعه 92/9/23 .:. 2:53 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
من که پرچمدار حلم و عفتم دانش آموز کلاس عصمتم من علی خویم وَ زهرا خصلتم جامه صبر و رضا شد کسوتم زینبم من دخت شاه لا فتا انعکاس حضرت خیر النسا *** زینبم من یار و غمخوار حسین از طفولیت گرفتار حسین عاشق و شیدای تبدار حسین قبلهگاهم ماه رخسار حسین بسته موی حسینم از ازل عاشق روی حسینم از ازل *** اربعینی شد که غمگینش منم کوچهگرد عشق شیرینش منم غصهدار داغ سنگینش منم روضهخوان زلف خونینش منم از غروب خون علمدارش شدم همچنان عباس سردارش شدم *** کی رود از خاطرم روز دهم داغهای دلبرم روز دهم هم وداع یاورم روز دهم هم شرار چادرم روز دهم حج ما روز دهم تکمیل شد آن زمان که مه به خون تغسیل شد *** هم غروب کربلا را دیدم و ... هم هجوم اشقیا را دیدم و ... هم خیام و شعلهها را دیدم و ... هم فرار بچهها را دیدم و ... در هجوم شعله غارت دیدهام من خودم طعم جسارت دیدهام *** جسم یارم بود بین قتلهگاه آسمان هم رنگ خون شد هم سیاه شد پناه کل هستی بی پناه چکمه پوشی دیدم و گفتم که آه خنجری در کف به کینه میرود در پی ماه مدینه میرود *** هر چه گفتم رحم کن، انگار نه ... هر چه کردم ناله و اصرار نه ... گفتم ای بی دین مکن این کار نه ... ضربه زد یک، دو ... و یا ده بار نه ... عاقبت رأسش جدا شد از قفا رفت بر بالای برج نیزهها *** صورت خورشید و چشم ماه زخم نوحه زخم و ناله زخم و آه زخم سینهها از این غم جانکاه زخم یکهزار و نهصد و پنجاه زخم زخمهایش از ستاره بیشتر مادرش از هر کسی دلریشتر *** آن طرف رقص و شراب و نغمه بود این طرف شعله میان خیمه بود آن طرف از سرخوشی هنگامه بود این طرف افغان و آه و لطمه بود تسلیت گفتند با الفاظ بد کعب نی، سیلی و گاهی هم لگد *** بعد از آن در کوفه غم تصویر شد دستهایم بسته در زنجیر شد آیه صبر خدا تحقیر شد در میان کوچهها تکفیر شد حق بابای مرا پرداختند نان و خرما پیش من انداختند *** شام بود و دردهای بی شمار آل عصمت خسته بر ناقه سوار ناقهها عریان و دلها سوگوار ساز و رقص شامیان هم برقرار شام بود و غصهها و ننگ او بارش باران خار و سنگ او *** شام شد وادی تکمیل بلا جان من شد بر دو صد غم مبتلا کین اهل شام دیدم بر ملا سوختم در شام مثل کربلا من که بودم دخت پاک بوتراب پانهادم بین آن بزم شراب *** شام بود و نالههایی در دلم شام بود و شعلهها بر حاصلم گرچه من بر بحر غمها ساحلم لیک شد در کنج ویران منزلم جای ما در کنج آن ویرانه بود غصهی دیگر غم دردانه بود ***
یادداشت ثابت - جمعه 92/9/23 .:. 2:51 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
گیسوی سوخته و پای پر از طاول و تیغ سهم من از غم دوری تو بابا شدهاست دستها بی رمق و دیده ندارد نوری ز فراقت قد نوخاستهام تا شده است من که جایم همه دم بر سر زانوی تو بود حال رزقم لگد و سیلی اعدا شده است از غروبی که تو رفتی و حرم هم میسوخت به سفر رفتن تو سخت معما شده است یادداشت ثابت - جمعه 92/9/16 .:. 3:32 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|