کبوتر حرم هر چه در این درگاه می بینید از الطاف امام حسن است و بس
| ||
جای جای بدنت جای جراحتها پُر آن همه تیغ و نی و جای اصابتها پُر یک نفر تشنه و یک لشگر شمشیر بدست دور تا دور تو از شور شقاوتها پُر حفره حفره شده این پیکر زهرایی تو جان من جسم شریفت ز عداوتها پُر همه با بغض علی بر بدنت زخم زدند بدنت هست ز آثار سیاستها پُر پنجههایی که همه سنگپران آمدهاند نامه دادند ولیکن ز خیانتها پُر زرهت دست کسی پیروهنت دست کسی دستهاشان شده از فیض زیارتها پُر سینهات گرچه شریف است ولی او بنشست بدنت هست از این گونه علامتها پُر از قفا خنجر خود میکشد و میدانم که وجودش شده از کین و قصاوتها پُر ساربان کاش نمیکرد گذر از گودال حرفم این بود وَ از سّر و اشارتها پُر
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 1:26 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
لحظههای اشک و آه و غربته حالا دیگه موقع وصیته بجز از دست گلای فاطمه برن از حجره من بیرون همه پسر امالبنین تو هم بمون با تو کار دارم تو هم پیشم بمون ای تموم عشق و احساسم بیا ساقیِ بعد از من عباسم بیا ای عزیز مه جبینم پسرم جون تو جون حسینم پسرم وقتی که داداش حسینت غریبه اون روزی که دل او بی شکیبه روزی که تنها میشه تو کربلا میشه تنها بین قوم اشقیا نکنه خالی کنی کنارشو... نکنه رها کنی سپاهشو... میسپرم حسین و به دستای تو خواهرت زینب و به چشای تو یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 1:25 عصر .:. نصیر حسنی
نظرات ()
رنگ از رخت پریده و رنگم پریده است در بین بستری و دل من رمیده است
بابا چقدر چهره زرد تو آشناست چشمت چه قدر غصه هجران کشیده است
فکر منی پدر که به کوفه چه میکشم؟ روزی که میرسم وَ قد من خمیده است
دلشوره حسین تو را هم گرفته است؟ چون نوبت فراق تو با او رسیده است
وقت غروب همره مادر تو هم بیا وقتی که شمر (ل) تا دم مقتل دویده است
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 9:55 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 9:15 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 9:12 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
السلام ای شکوه نورانی ای که جود تو بوده بارانی تو نه تنها امیر این خاکی صاحب الامر کل لولاکی ساقی تشنگان بی آبی عزت و افتخار محرابی آشنا با مسیر بالاها تویی آقای کل آقاها ابتدای کلام من نامت انتهای کلام من نامت عرش و فرش تمام مافیها همگی سائلان تو مولا نام تو رمز هر در بسته ذکر تو داروی دل خسته نام پاک تو مثل اعجاز است نام پاک تو بال پرواز است تو بهشتی بهشت خاک درت ساکنان بهشت در به درت هم قیامت قیامت محشر هم قعود تو درس کل بشر علوی مسلکم غلام توام صید افتاده بین دام توام اعتقاد مسلمم هستی یا علی اسم اعظمم هستی تا ز نام تو وام میگیرم عزت و احترام میگیرم جان فدای تو و سلاله تو هستی من فدای ناله تو شد ز آه تو کل نخلستان مثل یا وادی غریبستان آه تو شعله بود و میسوزاند پس دلم بعد از آن چنین میخواند بی قرینه امیر روی زمین ای بزرگ بدون تا و قرین دستهای تو چرا بسیتند حرمتت را چگونه بشکستند پیش چشمت چگونه بود آن روز که عدوی بخیل آتش سوز هیزم و شعله را فراهم کرد آمد و خانه را پر از غم کرد شعله بالا گرفت و یاست سوخت کینه تا پا گرفت یاست سوخت بوی آتش در آن میان پیچید شعله بی شرم شد چنان پیچید چون پرستو که در قفس افتاد گل تو یاست از نفس افتاد دود و آتش چقدر بی پروا خانهات را احاطه کرد آقا بانویت پشت محافظ بود خسته خسته بر تو حافظ بود ناگهان ضربهای به در خوردو ... در به پهلو و بر پسر خوردو ... کوچه تاریک شد هوا دم کرد آن لگد کوچه را محرم کرد وای آقا چقدر دلخونی به تو حق میدهم که محزونی حال امشب پر از غم و دردی با نگاهت پی که میگردی انتظاری میان چشم شماست دلتان هم چه قدر عاشوراست گوئیا انتظار دلدار است انتظار شهید مسمار است میزبانت به جنت الاعلا احمد است و خدیجه و زهرا
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 .:. 8:54 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
پر شور است دلم شوق تمنا دارم در سرم میل جنون بر لبم آوا دارم دیگر از یوسف و زیبایی او هیچ مگو که به دل ولوله یوسف طاها دارم مستی میکدهها نیست کفاف حالم که فقط چشم سوی حضرت مولا دارم حال و احوال مرا هیچ کسی آگه نیست هر چه دارم همه از برکت زهرا دارم این خماری همه از عطر کریم طاهاست و من مست به لب نام حسن را دارم حسنی زادهام و نام حسن دین من است ذکر او ورد لب و مذهب و آئین من است دستهایم به کرمخانهاش عادت دارد و دلم بر در میخانهاش عادت دارد سالیانی است که روزی ز درش میگیرم کاسهام بر کرم خانهاش عادت دارد طفل بودم و فقط قصه او خوابم کرد اصلاً این گوش به افسانهاش عادت دارد بوی میخانه او خود سبب سرمستیاست جان من بر بوی پیمانهاش عادت دارد از بس از نام حسن خواندهام و میخوانم او به مداحی دیوانهاش عادت دارد نیست جز نام حسن در دهنم بسم ا... من غلام سر کوی حسنم بسم ا... تاجداران دو عالم همگی خدامش پادشاهان همگی سائل یک اکرامش حاتم طایی و صد سلسله همچون حاتم صف کشیدند و همه منتظر انعامش کوچه بند آمده از بس که تماشا دارد جان عالم به فدای رخ ماه تامش مرغ قلبم همه جا پر زد و رفت و برگشت عاقبت جلد شد و آمد و روی بامش هر کسی روز جزا ملجاء خود را جوید چیست آن روز مرا ورد لبم جز نامش حسنیام بنویسید که عبد الحسنم هر کجا بیرق او بود همانجا وطنم یل صحرای جمل تیغ نگاهت عشق است گل زهرا و علی زلف سیاهت عشق است تو کریمی و کرم زنده و پاینده ز توست تویی آن شاه که رهپویی راهت عشق است سر هر زلف تو صد سلسله دل افتاده هر کسی هست سیاهی سپاهت عشق است به همان سحر نگاهت قسم ای حضرت جود دل سپردن به تو و عارض ماهت عشق است زیر شمشیر غمت با دل و جان میآیم زیر شمشیر غم و لطف و پناهت عشق است فارغ از سلسله موی تو بودن هیهات بجز از حسن جمال تو سرودن هیهات نیست بر لوح دلم جز رخ نیکوی حسن گره خورده است دلم در خم گیسوی حسن زخمیام زخمی عشق حسن ابن علیام تیغ عشق است بو الله دو ابروی حسن وعده ما همگی در وسط صحن بهشت هر سحر قبل اذان نگهتی از بوی حسن لیله القدر اگر سرّ مگویی دارد جلوهاش چیست بجز سلسله موی حسن خانه قبر مرا رو بقیع حفر کنید بوده یک عمر فقط قبله من روی حسن نام او بردم و کامم چو عسل شیرین شد نام او بردم و صحن دل من آذین شد ای جلالت علوی وی کرمت زهرایی ای که مرآت تمامی رخ طاهایی چشم بد دور از این قامت دلجوی شما میسزد فاطمه را سرو به این رعنایی حتم دارم لحظاتی که نفس سنگین است بر سر نوکر ناچیز خودت میآیی سالها بغض مسیر نفسم را سد کرد هر زمانی که شنیدم تو در آن تنهایی... دست در دست سپیدار بلند عصمت شاد از داشتن حق پدر میآیی... ولی ای وای چه بد شد که یکی آمد و بعد... خاک بر این دهنم لطمه زد و رد شد و بعد ....
یادداشت ثابت - سه شنبه 92/5/2 .:. 11:9 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
در خروشم که دلبری دارم دائما سایه سری دارم غرق نورم که با ولایت او راه و رسم قلندری دارم مستمند عنایتش هستم شافع روز محشری دارم از همان ابتدای آغازم بر درش فیض نوکری دارم نوکرم نوکر حریم حسن سائل پنجه کریم حسن یار من ناخدای احسان است ناخدا نه، خدای احسان است او که بر نوکری مرا خوانده جلوهی آیههای احسان است عطر و بویش شمیم باغ بهشت رونق کوچههای احسان است قامتش تا خدا، ردایش سبز یار من منتهای احسان است دل دیوانهای که من دارم در پی آن همای احسان است او تمامی آبروی من است نام او شوق گفتگوی من است صبح صادق دخیل چشمانش عالمی مست دست و دامانش باد و باران و نور و کل وجود همه در زمره محبانش به به از منسبی که من دارم خادمم بر حریم یارانش هر چه خواهی بگو بگو بطلب میچکد جود حق ز دستانش چه شود تا شبی مدینه روم تا شوم سائلانه مهمانش پادشاه دل رمیده من ای پناه دل رمیده من منم و شوق گفتگوی حسن بی قرارم خمار بوی حسن نروم تا دمیکه جان دارم جای دیگر به غیر کوی حسن مستمند عنایتش هستم سائل چهره نکوی حسن پر زند مرغ این دل شیدا هر زمان هر نفس به سوی حسن من دلمرده زنده میشوم از نفس پاک و ذکر هوی حسن آرزومند یک نگاهم من سگ اصحاب این سپاهم من کوچه بند آمده عجب حُسنی چه مهی سر زده عجب حُسنی ساقی و ساغر و سبو مستند اندر این میکده عجب حُسنی آتشی بر وجود مجنونم به نگاهی زده عجب حُسنی تاب گیسوی او کمند دلم صیدش این دل شده عجب حُسنی یوسف از حسن بی حد و حصرش بین که زانو زده عجب حُسنی او کریم است و کوه احساس است اولین غنچه گل یاس است بی قرارم قرار من حسن است تا قیامت شعار من حسن است ذکر روز و شب و قیامم و قعود همه جا افتخار من حسن است گر هه جسم من زبان گردد حرف لیل و نهار من حسن است در میان بهار صوم و صیام آری آری بهار من حسن است مرتضی کشته غمش میخواست زین سبب ذوالفقار من حسن است بنده خاک این سرایم من خاک پاهای مجتبایم من
یادداشت ثابت - سه شنبه 92/4/26 .:. 11:50 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
دوش مستی یار این آواره شد *** از غم دلبر دلم بیچاره شد مست از صهبای لاهوتی عشق *** پرگشودم تا به ناسوتی عشق مست بودم دیشبی با یاد یار *** باز مینوشیدم از جام نگار فارغ از خود در هوایی سوخته *** آمدم با ردّ پایی سوخته تا گلو نوشیده بودم مست مست *** مست مست از باده آن چیره دست آن قدر بیخود ز حال خویشتن *** فارغ از قال و مقال خویشتن گه دلم مجنون و گه هشیار بود *** گه سرم در گوشه دیوار بود ناگهان رخسار یارم شد پدید *** مست بودم مستیام ناگه پرید مستیام رفت و دلم هشیار شد *** هستیام مبهوت آن رخسار شد وای از آن ماه جمال بی مثال *** وای از آن ابرو لعل و خط و خال یوسفان زندانی و در بند او *** عالمی دیوانه لبخند او بر نگاهش آسمان سائل بود *** ابرویش جان مرا قاتل بود همچو باران از سرانگشتان او *** میچکید آیاتی از اکرام هو تا که دلبر روی خود بر من گشود *** عقل و دل را توأمان از من ربود گفتم ای حسن رخت زیباترین *** بهترین و برترین زیباترین کیستی ای حسن تو آتشفشان *** ای به دنبالت نگاه کهکشان کیستی ای نور تو عالم فروز *** کیستی ای غصههایت سینه سوز کیستی ای مصدر عین الیقین *** ای جمالت قبلهگاه مؤمنین کیستی ای نور سبز فاطمه *** خیمه جود و کرم را قائمه کیستی ای جلوه رب العظیم *** ای کریم ابن کریم ابن کریم ای به پیشت مهر و مه هر دو خموش *** تا تو را دیدم دلم شد پر خروش گفت من طغیان حوض کوثرم *** انعکاس صولت پیغمبرم اولین ریحانه زهرا منم *** جلوهگاه عصمت کبری منم من حسن حُسن خدای سرمدم *** سبط اکبر نور روی احمدم المثنای نبی بی شک منم *** از همه رجس و بدی منفک منم پادشاه وادی احسان منم *** بعد حیدر ناطق قرآن منم در کرامت خارج از هر باورم *** من انیس لحظههای مادرم من شگفتیساز صفین و جمل *** من اسیر مردم پست و دغل من امام پادشاه کربلا *** پایه ریز اشک و آه کربلا گفتم ای مولای خوب و مهربان *** ای که هستی با گدایت همزبان دست من گیر و مرا یاری نما من ز پا افتادهام کاری نما یادداشت ثابت - سه شنبه 92/4/26 .:. 11:19 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
در نسخه ازل حسنیام نوشتهاند ** با امر لم یزل حسنیام نوشتهاند شاعر نیم ولی از سحر چشم تو ** در پای یک غزل حسنیام نوشتهاند نام تو طعم ناب عسل دارد و مرا ** با طعم آن عسل حسنیام نوشتهاند شکر خدا که بین غلامان کوی عشق ** عبد یل جمل حسنیام نوشتهاند من مؤمنم به آیه والشمس رویتو ** بر اصل این مثل حسنیام نوشتهاند من مستمند جوشش احسان کوثرم عمری بود که در به در سبط اکبرم جانم به ابتلای تو عاشق شده است و بس ** در حین رونمای تو عاشق شده است و بس این سائلی که هیچ ندارد به غیر دل ** از فیض جلوههای تو عاشق شده است و بس هستم غریبه با همه غیر از نگاه تو ** قلبم به یک نوای تو عاشق شده است و بس هرگز مباد بی تو دمی را به سر کنم ** زیرا دلم برای تو عاشق شده است و بس مرغ دلم که بال و پری خسته داشت گفت ** او هم پی هوای تو عاشق شده است و بس من دائماً مقیم حریم محبتم من سائل همیشه شاه کرامتم نامت که میبرم دل من میشود خراب ** مانند تشنهای که رسیده کنار آب نامت که میبرم قدحم ذوق میکند ** انگار میدهند به میخوارگان شراب نامت که میبرم نفسم باز میشود ** پر میشود تمام وجود من از گلاب نامت که میبرم دلم از قید میرهد ** دیوانه میشوم وَ پر از شوق بی حساب نامت که میبرم قلمم مست میشود ** تحریر میکنم به جنونم دو صد کتاب نامت حسن ترانه شیدایی من است عشقت دلیل مستی و رسوایی من است یوسف گدای حسن دل آرایتان شده ** حاتم مقیم دائمی خوانتان شده یعقوب پیش صبر شما جامه میدرد ** او هم اسیر آن همه ایمانتان شده وقت سحر که این همه زیبا و دلرباست ** زیبا ز جلوههای مناجاتتان شده آبی آسمان چه قدر رنگ روشنی است ** از لحظهای که گَرد ره و پایتان شده از آن زمان که مؤمنتان شد دلم فقط ** جانم خمار جوشش احسانتان شده از هر چه بگذرم نتوان از شما گذشت مولای بی حرم نتوان از شما گذشت ای جلوه جمال خدا یابن مرتضی ** ای آرزوی اهل ولا یابن مرتضی تفسیر آیههای پر از رمز کوثری ** تندیس کاملی ز وفا یابن مرتضی صبرت روبوده طاقت ایوب را وَ بعد ** هستی در اوج صبر و رضا یابن مرتضی جانم پر از نیاز و دلم مملو از امید ** در پای سفره تو الا یابن مرتضی عشقت تمام صحن دلم را گرفته است ** هستم غریق بحر شما یابن مرتضی احساس میکنم که دلم را خریدهای از بهر نوکری خودت برگزیدهای شور جنون تمام وجود مرا گرفت ** وقتی دلم عنایت خاص تو را گرفت در شوق کوی تو دلم از شوق پر گشود ** وانگه مسیر رفتن تا انتها گرفت از سینه پرکشید و از افلاک هم گذشت ** بعدش سراغ حضرت شاه عطا گرفت آنجا رسید و دید که حاتم غلام اوست ** رفت و کنار سبط نبوت که جاگرفت نطقش به اذن شاه کرم باز شد و بعد ** عرض ارادتی به زبان دعا گرفت گفتا منم گدای حریم کرمتان من سائلم به نم نم جود وسیعتان هر کس که برد نام تو زهرا دعاش کرد ** زهرا دعاش کرد و علی هم نگاش کرد حیدر نگاه کرد و رسول وفا و عشق ** در خیل عاشقان و غلامان صداش کرد احمد صدا زد و قلم عرشیان نوشت ** یک باغی از بهشت به نامش خداش کرد عشاق مجتبی به جنان ساکنند و هست ** این هدیهای که دست خدا رونماش کرد فردا که محشر است و همه غرق حیرتند دیوانگان کوی حسن غرق عزتند یادداشت ثابت - سه شنبه 92/4/26 .:. 11:15 صبح .:. نصیر حسنی
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|